loading...
جوک جدید|سایت تفریحی گمرک بلاگ|اس ام اس جدید|طراحی گرافیکی
آخرین ارسال های انجمن
پوریانوعی بازدید : 105 چهارشنبه 26 فروردین 1394 نظرات (0)

نِمـےـבآنـَــґ مــــےـבآنــے یــ ـــآ نـﮧ ... ؟!



لـَحظـﮧ ے تـَولـُבِ مــَטּ بــﮧ همـــــآטּ ثآنیـﮧ اے بـَرمـــــےگـرבَב ...



کــﮧ تـو بـَرآے اولیـטּ بـآر بــﮧ مَــטּ گُفتـے ...



בوسـتـَتـَـــ ـ בآرґَ ...

پوریانوعی بازدید : 77 چهارشنبه 26 فروردین 1394 نظرات (0)

دلمان خوش است که مینویسیم

و دیگــران می
خـواننــد

و عــده ای می گـوینــد

آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند

و
بعضــی مـی
خنــدنـد


دلمــان خـوش اســت

به لــذت هــای
کــوتـاه

به دروغ هــایی که از راســت

بـودن قشنــگ تـرند

به
اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند

یـا کســی عاشقمــان شــود

با
شــاخه گلی دل می بنــدیـم

دلمــان خـوش
می شــود


به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی

و وقــتی
چیـــزی مـطابـق مــیل مــا نبــود

چقـــدر راحـت لگـــد می
زنیـــم

و
چــه ســــاده می
شـکــنیم


همــــه چیـــز را ... 

پوریانوعی بازدید : 93 چهارشنبه 26 فروردین 1394 نظرات (0)

وصال در عشق بس چه دارد حیرانی ، من نگویم رسیدم به وصال ، اما دیده ام ناله ی

عاشقی در تنهایی ، گریان سخن می گفت ، می کرد حق حق و بی تابی ، ای

کاش می شد اینگونه عاشق شد


پوریانوعی بازدید : 115 چهارشنبه 26 فروردین 1394 نظرات (0)
زندگی من از 9 ماهگی تا 90 سالگی!


پس از 9 ماه ورجه وورجه متولد شدم !


یک سالگی : در حالیکه عمویم من را بالا و پایین می‌انداخت


و هی می‌گفت گوگوری مگوری ، یهو لباسش خیس شد !


چهارسالگی : در حین بازی با پدرم مشتی محکم بر دماغش زدم


و در حالیکه او گریه می‌کرد ، من می‌خندیدم ! نمی‌دانم چرا ؟!


هفت سالگی : پا به کلاس اول گذاشتم و در آنجا نوشتن جملاتی


از قبیل آن مرد آمد ، آن مرد با BMW آمد !!!! را یاد گرفتم !


نه سالگی در حین فوتبال توی کوچه شیشه همسایه را شکستم


ولی انداختم پای !!! پسز همسایه دیگرمان !

 

بنده خدا سر شب یک کتک


مفصل از باباش خورد تا دیگر او باشد

 

که شیشه همسایه را نشکند


و بعدش هم دروغکی اصرار کند که من نبودم

 

پسر همسایه بود که الکی انداخت پای من !!!


دوازده سالگی : به دوره راهنمایی و یک مدرسه جدید وارد شدم


در حالی که من هنوز به اخلاق ناظم آنجا آشنا نشده بودم


ولی ناظم آنجا کاملا به اخلاق من آشنا شده بود و به همین خاطر


چندین و چند منفی انضباط گرفتم !

 

البته به محض اینکه به اخلاق ایشان


آشنا شدم چند پلاستیک پفک در لوله اگزوز ماشینش فرو کردم !


هجده سالگی : در این سال من هیچ درسی برای کنکور نخواندم ولی


در رشته ی میخ کج کنی واحد بوقمنچزآباد


( البته یکی از شعب توابع روستاهای بوقمنچزآباد ) قبول شدم !!


بیست و چهار سالگی : در این سال دانشگاه به اصرار مدرک


کاردانی‌ام را که هنوز نیمی‌ از واحدهایش مانده بود

 

تا پاس شود ، به من داد !!!!


بیست و شش سالگی : رفتم زن بگیرم گفتند


باید یک شغل پردرآمد داشته باشی .

 

رفتم یک شغل پردرآمد داشته باشم ،


گفتند باید سابقه کار داشته باشی . رفتم دنبال سابقه کار


که در نهایت سابقه کار به من گفت : بی خیال زن گرفتن !!!


سی و سه سالگی : بالاخره با یکی مثل خودمون

 

که در ترشی قرار داشت !


قرار مدارهای ازدواج و خواستگاری

 

و عقد و بله برون و … رو گذاشتیم !


چهل و یک سالگی : در این سال گل پسر بابا

 

که می‌خواست بره کلاس اول ،


دوتا پاشو کرده بود تو یه کفش که لوازم التحریر دارا و سارا


می‌خوام بردمش لوازم التحریری تا انتخاب کنه !


شصت و شش سالگی : تمام دندانهایم را کشیده بودم


و حالا باید دندان مصنوعی می‌خریدم .

 

به علت اینکه حقوق بازنشستگی


ما اجازه خریدن دندان مصنوعی صفر کیلومتر !!! را نمی‌داد ،


دندان مصنوعی پدربزرگ همکلاسی سابقم


رو که تازه به رحمت خدا رفته بود !!! برای حداکثر بیست سال اجاره کردم .

معلوم بود که این دندان مصنوعی ها یک بار هم مسواک نخورده


ولی خوبیش این بود که حداقل شب ها

 

یک لیوان آب یخ بالای سرم بود !


هفتاد و هشت سالگی : به علت سن بالای من و همسرم ،


پسرانمان ( بخوانید عروسهایمان ) ما را به خانه هایشان راه نمی‌دادند


هشتاد و پنج سالگی : بلافاصله بعد از خوردن یک کله پاچه ی درست


و حسابی دندان مصنوعی ها را به ورثه دادم

 

تا دندانهایش را بین خودشان تقسیم کنند !


نود سالگی : همه فامیل در مورد اینکه من این همه عمر کرده بودم ،


زیادی حرف می‌زدند و فردای همین حرفهای زیادی بودکه به طور نا

 

بهنگامی ‌خدا بیامرز شدم !!!

پوریانوعی بازدید : 93 چهارشنبه 26 فروردین 1394 نظرات (0)

ای کاش تنها یک نفر هم در این دنیا مرا یاری کند ، ای کاش می توانستم با کسی

درد دل کنم تا بگویم که ، من دیگر خسته تر از آنم که زندگی کنم تا ابد غم شبهایم را

، تا بفهمد درد تن خسته و بیمارم را ، قانون دنیا تنهایی من است و تنهایی من

قانون عشق است و عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست

تعداد صفحات : 5

درباره ما
Profile Pic
امیدوارم در سایت تفریحی گمرک بلاگ خوش بگذره
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    کدام یک از مدیران گمرک چت به نظر شما خوش اخلاق و با محبت هستند؟
    گمرک چت محیط خوبی برای کاربران مجازی میباشد؟
    سایت تفریحی گمرک بلاگ سایت خوبی میباشد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 888
  • کل نظرات : 77
  • افراد آنلاین : 78
  • تعداد اعضا : 46
  • آی پی امروز : 250
  • آی پی دیروز : 38
  • بازدید امروز : 695
  • باردید دیروز : 51
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 886
  • بازدید ماه : 886
  • بازدید سال : 46,007
  • بازدید کلی : 335,813
  • کدهای اختصاصی

    دانلود آهنگ