حیوان عجیبی ست
! کشته میشود امااسیر نمی شود...
گرگ...
در جنگل من هوا سرد است ....
آهوها با کفتارها می چرخند...
روباه ها قصد فریبم را دارند...
دیگر گرگی وجود ندارد...
باوجود سختی ها وزخم های روی تنم...
من هنوز گرگ مانده ام...
با وجود اینکه آسمان را ابرهای تیره فرا گرفته....
من هنوز به خورشید خیره می شوم...
با وجود اینکه همه چیز بر علیه من است...
ولی من هنوز بر فراز کوه با غرور زوزه میکشم...
ای سرنوشت من..!!!
بدان که طوفان سختی هایت...
آتش وجودم را خاموش نخواهد کرد...
من تا آخر ایستاده ام...